رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

رادمرد کوچک

واکسن 4 ماهگی

سلام شیرینم   امروز به لطف خدا شما 4 ماهت تموم شد و وارد 5 ماه شدی. و با مامان و بابا رفتیم مرکز بهداشت و واکسن زدی و چون من به پاهای تپلت بی حسی زدم شما گریه نکردی و مرد بودی قربونت برم. اینم قد و وزن و دور سرت از تولد تا پایان 4 ماهگی                   قد              وزن              دور سر بدو تولد         50           3350...
11 تير 1391

از خونه مامان جونی به پسرکم

سلام رادین گلم .   الان که دارم برات مینویسم شما3 ماه و 25 روزته و 5 روز دیگه یعنی یکشنبه 11 تیر 91 باید بریم واکسن 4 ماهگیت و بزنیم. من و شما الان در خونه مامان جون به سر مییبریم و اومدیم اینجا تا من یه کم خستگی در کنم و استراحت کنم آخه عزیز دلم نی نی داری کمی تا قسمتی سخته دیگه. پسر مامان شما از دیروز خیلی داری سعی میکنی که غلت بزنی و یه کوچولو میغلتی ولی هنوز نمیتونی دستتو از زیر بدنت بکشی بیرون ایشالا روزی که تونستی برای اولین بار بغلتی میام و اینجا ثبت میکم. وووووو الان شما بیدار شدی و خیلی هم خوش اخلاقی مامان قربونت بره.کلآ شما وقتی از خواب بیدار میشی بسیار زیاد خوش اخلاقی.فدای پسر خوش اخلاقم. پسرکم راستی یادم رفت بگم ...
6 تير 1391

تابستون با صداهای جدید

 سلام پسرم     ماشالا شما داری روز به روز بزرگتر و ماهتر میشی و هر روز با کارهای جدید ما رو غافلگیر میکنی. الان دو سه روز یه صدای جدید در میاری مثل جیغ میمونه ولی جیغ نیست و میخوای با این صدا بگی که با من بازی کنین. اگه چند دقیقه تنهات بزارم زودی این صدا رو از خودت در میاری.   عزیز مامان 7 روز دیگه باید شما رو ببریم واکسن 4 ماهگی رو بزنی و من از الان ناراحتم.ایشالا که مثل واکسن دو ماهگی زیاد اذیت نمیشی.من و ببخش عزیزم مجبورم واکسن بزنم تا خدای نکرده در آینده مریض نشی.   الهی قربونت برم مامان خیلی دوست داره ها.  
4 تير 1391

شرح حال عزیزکم

سلام پسرم   الان که دارم برات مینویسم شما 3 ماه و 18 روزت هست و تا به الان من و بابا جونت رو کاملا میشناسی. برامون صداهای جور واجور در میاری. با عروسک های بالای کریر بازی میکنی. کارتون نگاه میکنی. غر غر هم زیاد میکنیا!!!!!! ولی مامان همه جوره دوست داره عزیز مامان.   اینم دو تا عکس که امروز ازت گرفتم         ...
31 خرداد 1391

به: پسر گلم

به نام آفریننده ی هستی سلام پسر مامانی.   امروز یکشنبه 91/03/28 ساعت 22:23 من تصمیم گرفتم برای تو پسر گلم وبلاگ بسازم تا خاطراتت رو ثبت کنم و وقتی بزرگ شدی بهت تقدیم کنم. امیدوارم نا این کار بتونم تصویری از کودکیت رو برات تداعی کنم.
30 خرداد 1391